بر طبق تحقيقات ميان نا آراميهاي ناشويي و اختلال جسماني و عاطفي يک رابطه صريح و روشن وجود دارد. از آنجايي که ازدواج موفق و سالم با کارکرد عمومي سالم و ازدواج ضعيف و ناموفق با کارکرد کلي ضعيف رابطه دارد، درک عواملي که اين دو حالت را از يکديگر مجزا ميسازند، نکته با ارزشي خواهد بود.
عوامل مربوط به شرايط زندگي
درآمد و اشتغال
درآمد کم و ناامني شغلي با رضايت مندي زناشويي پايين همراه است. هنگامي که زوجين دائما درباره پول نگراني داشته باشند، رضايت مندي زناشويي پايين خواهد بود. بويژه براي شوهرها ، رضايت مندي شغلي با خشنودي زناشويي رابطه دارد. اما موفقيت شغل نيز ممکن است مسائل و مشکلات خاص خود را داشته باشد. معلوم شده است که اگر شوهران پر درآمد مجبور باشند قسمت عمدهاي از زمان را بيرون از خانه به سر ببرند، رضايت مندي زناشويي کاهش مييابد. بررسيها درباره اثرات زمان مصرف شده براي کار به جاي بودن در خانه ظاهرا ميتواند حاکي از آن باشد که اگر زنان در خارج از خانه کار بکنند، ازدواجها به خطر ميافتد.
فرزندان
هوفمان و مي نيس گزارش کردند که بسياري از والدين معتقدند داشتن فرزند باعث نزديکي زن و شوهر به يکديگر ميشود. و برخي از زوجها به اين اميد بچهدار ميشوند که اين کار رابطه آنها را تقويت کند. گزارشها حاکي از آن است که بسياري از زن و شوهرهايي که پس از تولد فرزندان در خطر تباهي زناشويي قرار دارند آنهايي هستند که سازگاري زناشويي شان قبل از ورود فرزندان در نازلترين درجه بوده است. زوجهايي که قبل از تولد کودکان کارکرد سالمي داشتهاند، با تجربه پدر و مادر بودن کنار ميآيند. ظاهرا فرزند داشتن به اميد بهبود يک ازدواج متزلزل کاري اشتباه است.
بهترين کار اين است که ابتدا ازدواج را بهبود بخشيد. والدين بالقوه ميتوانند با بحث راجع به معايب و محاسن احتمالي پدر و مادر شدن ، خود را براي بچهدار شدن آماده سازند. ممکن است آنها به بحث راجع به موضوعهايي از قبيل تنظيم مسئوليتهاي مربوط به فرزند پروري و فنون آن بپردازند. عشق به کودک بطور خود به خود در زمان تولد به جوش نميآيد. در اينجا نيز به مانند ساير صورتهاي کشش و جاذبه بين فردي ، هنگامي که تجربههاي زندگي به قدر کافي به دست آمد، اين علاقه بوجود ميآيد.
بيماري
بيماري همسر ميتواند در حکم بحران باشد. اين همان زماني است که رابطه تضعيف يا تقويت ميشود. دوثرمن دريافت که به دنبال حمله قلبي شوهر ، عده قليلي از ازدواجها به تباهي ميگرايند، قسمت عمدهاي از ازدواجها تغيير نميکنند و مابقي نيز بهبود مييابد. تعجبي ندارد بدانيم که کارکرد زناشويي قبل از وقوع بيماري ، عامل مهمي در تعيين نحوه مقاومت خانواده در برابر فشار رواني ناشي از بيماري به شمار ميآيد.
ايثار همسر سالم در هنگام بيماري صرفا زماني ميتواند به تحکيم ازدواج کمک کند که فرد بيمار معتقد باشد انگيزه اين ايثار عشق بوده است. اما اگر در حکم وظيفه تلقي شود، چنين تحکيمي صورت نخواهد گرفت. اگر ازدواج مذبور پيش از بيماري به عنوان رابطهاي عاشقانه محسوب گردد، احتمالا سادهتر آن است که انگيزه اين ايثار را عشق بدانيم.
حسادت
با اين که عدهاي حسادت را مدرک غير مستقيمي براي عشق نيرومند تلقي ميکنند، اما اگر قرار باشد که اين وضعيت سالها به طول بينجامد آن گاه ميتواند امري ناراحت کننده و ناخوشايند باشد. ميزان حسادت در ازدواج با رضايت مندي زناشويي رابطه معکوس دارد؛ هر چه حسادت بيشتر باشد کيفيت رابطه پايينتر است.
نظرات شما عزیزان: